۱۳۸۷ بهمن ۲۶, شنبه

تنهایی

خیلی دلم گرفته
این عاشق تنهایی هم تا یه اندازه ای تنهایی رو دوست داشت
اما حالا
تو یه شهر غریب
یه دونه دوست صمیمی داشتم که اون هم داره میره
حالا دیگه من واقعا تنهام
دوست دختر هم که ندارم
از ظهر که فهمیدم دوستم داره میره اعصابم خورده.
یه پست باید بنویسم در مورد اینکه چرا با داشتن دوست دختر مخالفم
بقول یه دوستی
همین!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر